چند تا عکس از فرشته مهربونم
این عکس رو خونه خاله سعادت گرفتیم و یهو گفتی وای شام نخولدم ...
نویسنده :
مامانی
14:14
بابا جوووووووووونم روز معلم مبارک
تق تق تق بر در زد بابا از بیرون آمد رفتم در را باز کردم شادی را پیدا کردم وقتی بابا را دیدم فوری او را بوسیدم بابا آمد نان آورد با لبخندش جان آورد بابا خندید قه قه قه مامان خندید به ...
نویسنده :
مامانی
9:37
عروسک مامان
سلام عروسک مامان تلخ ترین روز زندگیمون روزی بود که فهمیدیم باید عمل بشی نمیدونی چقدر سخت بود 20 فروردین رفتیم بیمارستان شهریار و تشکیل پرونده دادیم ، تو بغلم بودی و من فقط اشک می ریختم وقتی پرستار اومد تو رو ببره رگ گیری برای سرم من دلم نیومد همراهت برم مامانم اومد و پیشت موند من فقط صدای گریهات رو می شنیدم وبا تو گریه می کردم ساعت 1 بعدازظهر اومدن و بردنت اتاق عمل همش اشک می ریختم و دعا میکردم که سالم و سلامت از اتاق عمل بیای بیرون ، بعد از یکساعت صدای گریت از اتاق عمل می اومد تازه به هوش اومده بودی داشتم دیونه میشدم در رو باز کردم داشتن میاوردنت بیرون سریع اومدم پیشت و همراه پرستار رفتیم بخش ، همش گریه میکردی ایشاله هر چه زودتر خوب ...
نویسنده :
مامانی
10:06